تبسم تنهایی

بنام تک دانشجوی دانشگاه عشق

تبسم تنهایی

بنام تک دانشجوی دانشگاه عشق

جنون عشقی

دیگر خونی برایش نمانده بود...


پسری که عاشق پرستار پایگاه اهداء خون شده بود...

بغض رنگی

یه بغض گلومو گرفته مث اینکه میخواد تسلیمش بشم

نمیدونه که خیلی وقته بازی رو بهش واگذار کردم

بیچاره اشکام میخوان دردمو تسکین بدن....

نمیدونن این دردی نیس که با اشک ریختن آروم بگیره

آخ که چه سخته دیدن کسی که عشقت بودو نتونستی بهش بگی

عشقی که دوست داره ولی به روش نمیاره

ریخته تو خودش با اینکه آرایش کرده ولی غم توی چشماش  حلقه زده

.........

انسانیت


دراینجا....


دست هرکسی را میگیری برای بلندشدن


آماده می شود برای سوارشدن


آدمهای اطرافم مثل جمعه می مانند...!معلوم نیس ! فرد هستند؟یا زوج؟پر ازابهام اند




عباس علمدار عشق

عمو سه بخش دارد :


دست // عباس // دست